تر جمه عربی 3 تجربی وریاضی
اَلدَّرسُ الأوّلُ
إلَهى إلهَى فقیـرٌ أتاک!
إلَهى
?هَبْ لَنا من لَدُنْکَ رحْمةً إنَّک أنت الوهَّابُ?
?رَبَّنا و آتِنا ما وَعَدْتَنا علی رُسُلِکَ?
?یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِن خَیْرٍ مُحْضَراً?
اَللّهُمَّ اجْعَلْ فـى قلبـى نوراً و بَصَراً و فَهْماً و علما.ً
اَللّهُمَّ أنْطِقْنـى بِالْهُدی و ألْهِمْنـى التَّقوَی و وَفِّقْنـى لِلَّتـى هى أزکَی.
إلَهى إنْ کنتُ غَیْرَ مُسْتَأهِلٍ لِرحْمَتک فَأنْتَ أهلٌ أنْ تَجوُدَ عَلَىَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ .
? واللّهُ یَعِدُ کُمْ مغفرةً منه و فَضْلاً ?
إلَهى
لِقاکَ هَواىَ رِضاى مُنَاىَ فَهَبْ لـى لِقاکَ و هَبْ لـى رِضاکْ
درس اول
خدایا خدایا فقیری به سوی تو آمده است
خدایا
از جانب خود رحمتی بر ما ارزانی دار زیرا تو بسیاربخشنده هستی.
پروردگارا، آنچه را که به وسیلهی فرستادگانت به ما وعده دادهای، به ما عطا کن!
روزی که هر کسی، آنچه را از کار نیک به جای آورده، حاضر شده مییابد.
پروردگارا، در دلم نور و بینایی و فهم و دانش قرار بده.
پروردگارا، مرا با هدایت به سخن بیاور و به من پرهیزکاری الهام کن و مرا به روش الهی موفق کن.
الهی، اگر من سزاوار رحمت تو نیستم توخود سزاواری که با لطف بیکران خود، بر من بخشش روا داری.
و خداوند به شما وعدهی آمرزش و بخشش از جانب خود میدهد.
ای خدای من
دیدار تو میل و خواستهی من و خشنودی تو آرزویم است .
پس دیدار و خشنودیت را به من عطا کن (برایم فراهم کن).
الدَّرس الثَّانـى در س دوم
شَمْسُ الْعَدالة
الْمَشْهَدُ الأوَّل
مدینة الأنبار
أسَمِعْتُم أنَّ خلیفَةَ الْمُسلمیـنَ یأتی إلـى مدینة الأنبار؟
نَعَم ... و سَنَسْتَقْبِلُه بِحَفاوةٍ.
یَجِبُ أنْ لا نَسْمَحَ لِلْفُقراءِ و الْمساکیـنِ أنْ یأتوا إلی الاستقبال!
سوف نستَقْبِلُه کما کُنّا نَسْتَقْبِلُ ملوکَنا السّاسانیّیـن فـى الْماضـى!
حَسَنٌ ... حَسَنٌ ...!
فـى الْیوم الْمَوعود
خَرَجَ الأغنیاءُ و الْمُتْرَفونَ إلی بابِ الْمدینةِ.
جاء الأمیـرُ ... جاء الأمیـرُ ...
حینَئذٍ نَزَلَ الرّاکِبونَ مِن مَرا کِبِهم لاسْتِقبالِ أمیـرِالْمؤمنیـن و قاموا بتَبْجیلِه کعادتِهم
فـى اسْتقبالِ الْملوکِ ...
تَعَجَّبَ الإمامُ علـىٌّ (ع) مِن عَمَلِهِم فَصَاحَ :
ما أرَدتُم بِهذا الَّذى صَنَعْتُم ؟
هذا خُلُقٌ مِنّا نُعَظِّمُ به الأمَراءَ !
و ماذا یَنْتَفِعُ الأمراءُ بِهذه الأعمالِ ؟! إِنَّکم لَتَشُقُّونَ عَلَی أنْفُسِکم عَبَثاً !
أیُّها الأمیـرُ ... ! قَدْ هَیَّأنا لکَ و لِمُرافِقیک طعاماً و لدَوابِّـکم علفاً کثیراً !
إنّنَا نَأبَی أن نَأکُلَ مِن أموالکم شیئاً إلّا بدَفْعِ الثَّمَنِ .
أیُّها الْخلیفةُ ! هذه هدایا ، . . . مِن الأموال و الدَّوابِّ و ... تَعَوَّدْنا أن نُقَدِّمَ مِثلَها لِمُلوکِنا . . . نَرجو أن تَقْبَلَها . . . !
إن أحْبَبْتُمْ أنْ نأخُذَها فلابأسَ ... ! نَحْسِبُها مِن خَراجِکم !
أتَمْنَعُنا أن نُهْدِىَ ؟! و قد تَعَوَّدْنا أن نأمَنَ غضَبَ الْملوکِ بتقدیـمِ الْهَدایا !
لا ... لا ... إنْ أبْغَضَکم أحَدٌ فأخْبِرونا !
درس دوم
خورشید عدالت
پردهی اوّل
شهر انبار
آیا شنیدهاید که خلیفهی مسلمانان به سوی شهر انبار میآید؟
آری ... و به گرمی از او استقبال خواهیم کرد.
نباید به فقیران و درماندگان اجازه دهیم که به پیشواز بیایند!
از او استقبال خواهیم کرد، همانطور که از پادشاهان ساسانی خودمان در گذشته استقبال میکردیم.
خوب است ... خوب است ...!
در روز مقرّر
ثروتمندان و توانگران به سوی دروازهی شهر روانه شدند.
امیر آمد... امیر آمد...
در این هنگام سواران از مرکبهای خود (اسبهای خود) برای استقبال امیر مؤمنان پیاده شدند و برای بزرگداشت و احترام به او مطابق عادتشان در استقبال از پادشاهان، اقدام کردند.
امام علی (ع) از کار آنها تعجّب نمود، پس فریاد زد:
منظورتان از این کاری که کردید، چیست؟
این عادت ماست، با آن حاکمان (پادشاهان) را گرامی میداریم.
با این کارها فرمانروایان چه نفع و سودی میبرند؟ همانا شما بیهوده خودتان را به زحمت و مشقّت میافکنید.
ای امیر... ! برای تو و همراهانت غذایی و برای چارپایان شما علفی فراوان تهیّه کردهایم.
همانا ما از خوردن چیزی از اموال شما خودداری میکنیم مگر با پرداختن مبلغ (بهای آن).
ای خلیفه! اینها هدیههایی هستند ... از اموال و چارپایان و ... عادت کردهایم که مثل آنها را به پادشاهانمان تقدیم کنیم ... امیدواریم که آنها را از ما قبول کنی ...!
اگر دوست دارید که آنها را بگیریم، عیبی ندارد و آنها را به عنوان مالیات و خراجتان حساب میکنم!
آیا مانع هدیهدادن ما میشوی؟! درحالی که ما عادت کردهایم که از خشم پادشاهان با دادن هدیهها، در امان باشیم!
نه ... نه ... اگر کسی شما را ناراحت کرد، مرا خبردار سازید.
الْمَشهَدُ الثّانـى
و بعد مُرور زمَنٍ ...
کانت الأیّامُ قریبةً من عیدِ الأضْحَی ... فکانَ النّاسُ فـى فَرَح ٍو سُرورٍ . ذَهَبَت ابْنةُ أمیـرِالْمؤمنیـنَ إلی مسؤولِ بیتِ الْمالِ و اسْتَعارَتْ منه عِقْدَ لؤلؤ لِمدّةِ ثلاثةِ أیّامٍ ...
رَأی علىٌّ (ع) الْعِقدَ فَأخَذَهُ و جاءَ إلی مسؤولِ بیتِ الْمالِ و قالَ :
ما هذا ؟! أتَخونُ الْمُسلمیـنَ ؟!
یا علىُّ ! ما نَسیتُ عَهدى و مسؤولیَّتـى ! إنَّها قد أخَذَت الْعقدَ أمانةً مَردودةً مَضمونةً إنَّها لو کانَتْ أخَذَتْها علی غیـرِ أمانةٍ لَقَطَعتُ یدَها علی سَرِقَةٍ ! ...
اِحذَرْ أنْ تَعودَ لِمثلِ هذا الْعملِ و إلا تَنالُک عُقوبتـى!
سَمِعَتْ ابنتُهُ بالأمرِ فقالت :
یا أبَتاه . . . ! أنا بنتُ خلیفةِ الْمسلمیـنَ . . . !
فأجابَ : یا بنتَ علـىِّ بنِ أبـى طالبٍ ! أتَتَزَیَّنُ کُلُّ نساءِ الْمهاجرینَ فـى مثلِ هذا الْعیدِ بِمثلِ هذا ؟!
پردهی دوم
و بعد از گذشت مدّتی ...
روزها نزدیک عید قربان بود ... مردم در شادمانی و سرور بودند. دختر امیر مؤمنان نزد مسؤول بیتالمال رفت و از او گردنبند مرواریدی به مدّت سه روز به امانت گرفت.
علی (ع) گردنبند را دید و آن را گرفت و نزد مسؤول بیتالمال آمد و گفت:
این چیست؟ آیا به مسلمانان خیانت میکنی؟!
ای علی! عهد و پیمان و مسؤولیّت خود را فراموش نکردهام. او گردنبند را به صورت امانتی قابل برگشت و تضمینی گرفته است.
اگر او آن را به صورت غیر امانت میگرفت، بیشک دستش را به خاطر دزدی قطع میکردم ... بپرهیز از این که بار دیگر به انجام دادن چنین کاری دست بزنی، در غیر این صورت مجازات من به تو میرسد!
دخترش دستور را شنید، پس گفت: ای پدرجان (پدرم) ...! من دختر خلیفهی مسلمانان هستم ...!
پس پاسخ داد: ای دختر علی بن ابیطالب! آیا تمامی زنان مهاجر در این چنین عیدی با چیزی همانند این، خود را میآرایند؟!
.: Weblog Themes By Pichak :.